تصویر شهید :: راه شهدا

راه شهدا

هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟
راه شهدا
بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان
شهید علی آذرفر
پیوندها
وصیت‌نامه شهدا
آخرین نظرات
  • ۲ فروردين ۹۵، ۱۶:۲۷ - ابوالفضل نخعی
    +

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «تصویر شهید» ثبت شده است

امروز حفظ یاد شهدا یک فریضه استامروز کار تجلیل از شهدا و حفظ یاد گرامى این عزیزان یک فریضه است. بعضى‌ها میخواهند این را به فراموشى بسپرند؛ همان کسانى که با معارف انقلاب و آرزوهاى انقلاب و اهداف انقلاب میانه‌ى خوبى ندارند، با حفظ یاد شهیدان هم سرِ سازگارى ندارند و دوست نمیدارند. لکن مردم ما شهدا را دوست میدارند؛ به‌خاطر اینکه شهداى ما ایثار کردند؛ از حیات خودشان، از آسایش خودشان گذشتند؛ رفتند در میدانهاى نبرد و جان خودشان را تقدیم کردند. این چیز کوچکى نیست؛ این خیلى بزرگ است.

حضرت امام خامنه ای دامت برکاته

۱۳۹۴/۰۲/۱۴

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۰۱
عمار

http://bayanbox.ir/view/2503916828403158223/%D9%81%D8%B1%D8%A7%D8%B2%DB%8C-%D8%A7%D8%B2-%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%B9%D9%84%DB%8C-%D8%A2%D8%B0%D8%B1%D9%81%D8%B1.jpg

۱۰۵ نظر موافقین ۱۴ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۳۹
عمار



بارالهــــا تو ببین  این سوز ما

فاطمیــــه گشته در نـوروز ما

آمدم هیئت که تا خدمت کنم

بار دیگر با علـی(ع)، بیعت کنم

آمدم خدمت کنم، بر اهـل دل

تا نگــردم پیش مولایم، خجـل

گفتم امشب سفره ای برپا کنم

هفت سین عشق، در آن جا کنم

مادرم زهرا(س)، مرا یاری نمود

بهـر چیدن، با من همکاری نمود

گفت بگذار از بـرای سفــره ها

سیـن اول، سیـلـی آن بـی حیـا

دومین سین، سقط بود و محسنش

این غم عظماسـت، گشته قاتلش

سین سوم، سرخی مسمـار بـود

رنـگ خــون پهلــوی آن یار بود

گفت سین چهارمم کار در است

سینـه ی مجروح مسمـار در است

پنجمین سین، سوختن با دربها

ســوختــن بـا آتـش نامـــردها

سیـن شـشم، سختی درد و اَلَم

دیــدن حیـدر(ع) میان موج غـم

آخـرین سین از برای سفـره ام

آتشــی افروخــت در کاشـانـه ام

هفتمین سین، ساختن با درد بود

چـون مدینه آن زمان نامــرد بود

آمــدند بهــر عیـادت دیـوها

با چـه رویی؟؟ من نمیدانم خـدا!!

 

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ فروردين ۹۲ ، ۰۰:۵۴
عمار

بیانات شهید قبل از شروع عملیات بدر همه برادران تصمیم خود را گرفتهاند، ولی من به خاطر سختی عملیات تاکید میکنم. شما باید مثل حضرت ابراهیم(ع) باشید که رحمت خدا شامل حالش شد، مثل او در آتش بروید. خداوند اگر مصلحت بداند به صفوف دشمن رخنه خواهید کرد. باید در حد نهایی از سلاح مقاومت استفاده کنیم. هرگاه خداوند مقاومت ما را دید رحمت خود را شامل حال ما میگرداند.

اگر از یک دسته بیست و دو نفری، یک نفر بماند باید همان یک نفر مقاومت کند و اگر فرمانده شما شهید شد نگویید فرمانده نداریم و نجنگیم که این وسوسه شیطان است. فرمانده اصلی ما، خدا و امام زمان(عج) است. اصل، آنها هستند و ما موقت هستیم، ما وسیله هستیم برای بردن شما به میدان جنگ. وظیفه ما مقاومت تا آخرین نفس و اطاعت از فرماندهی استحداکثر استفاده از وسایل را بکنید. اگر این پارو بشکند، به جای آن پاروی دیگری وجود ندارد.

با همین قایق ها باید عملیات بکنیم. مهدی در شب عملیات وضو میگیرد و همه گردان ها را یک یک از زیر قرآن عبور می‌دهد.

مداوم توصیه می کند برادران! خدا را از یاد نبرید نام امام زمان(عج) را زمزمه کنید. دعا کنید که کار ما برای خدا باشد. از پشت بیسیم نیز همه را به ذکر «لاحول و لاقوه الا بالله» تحریض و تشویق میکند.

لشکر عاشورا در کنار سایر یگان های عمل کننده نیروی زمینی سپاه، در اولین شب عملیات بدر، موفق به شکستن خط دشمن می‌شود و روز بعد به تثبیت مواضع در ساحل رود می‌پردازد.

عزیزانم! اگر شبانه روز شکرگزار خدا باشیم که نعمت اسلام و امام(ره) را به ما عنایت فرموده، باز هم کم است. آگاه باشیم که سرباز راستین و صادق این نعمت شویم. خطر وسوسههای درونی و دنیافریبی را شناخته و برحذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل، تنها چاره ساز ماست.

بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید. پشتیبان و از ته قلب، مقلد امام(ره) باشید، اهمیت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله(ع) و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همان‌گونه تربیت کنید که سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح و وارث حضرت ابوالفضل(ع) برای اسلام بار بیایند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۰ شهریور ۹۱ ، ۰۶:۴۲
عمار
سردار رشید اسلام شهید حسن باقری به امدادهای غیبی ، اراده و قدرت الهی اعتقاد و توکل کامل داشت و در هر مناسبتی ، با نشان دادن اعتقادات و التزامش ، دیگران را هم به توجه به آن ها توصیه می‌کرد. همین اعتقاد و توکل را می‌توان پایه محکمی برای شجاعت‌ها و جسارت‌های آن شهید عزیز دانست .
کرامات شهدا
زیرا ، او خوب می‌دانست که آن چه بر ذهن خالی از حب دنیا خطور کند ، الهامی از عالم ملکوت است. سرتیپ پاسدار شهید می‌گوید: «در عملیات ثامن الائمه ، طرحی برای آتش زدن نفت روی رودخانة کارون آماده شده بود تا در وقت ضروری اقدام شود . حادثه‌ای باعث شد که قبل از زمان مقرر نفت شعله ور شود و دود ناشی از آتش ، بخش وسیعی از قرار گاه و محور‌های عملیاتی را بپوشاند ، تا جایی که قرار گاه ارتش غیر قابل استفاده شده بود و برادران ارتشی مجبور شدند آن جا را ترک کنند و بروند به سنگر کوچک حسن که کمی جلوتر بود.

عملیات در خطر بود و شهید باقری رفت و با اطمینان و آرامش خاطر عملیات را ادامه داد. در همان وقت، در حالی که دود تا چند متری سنگر حسن آمده بود ، باد شدیدی آمد و تمام دود را به آسمان برد و هوا کاملاً صاف و پاک شد.

حسن به یکی از برادرانش گفت : بیا بیرون و ببین و عبرت بگیر ، تا بعد کسی نگوید خدا کمک نکرد ، این معجزه است.»!

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۴۱
عمار
بین بچه ها یک نوجوان سیه چرده بود که به شوخی بهش می گفتیم بلال حبشی. بلال به خاطر منفجر شدن مین پایش از مچ قطع شده بود و موقعی که به اردوگاه آوردنش گوشت های اطراف زخمش هنوز آویزان بود و وضعیت خیلی ناجوری داشت.
 نوجوانان در جنگ

یکی از افسران عراقی که چهارشنبه بود و قد بسیار بلندی داشت روبروی او ایستاد و گفت ببینم تو ایران مرد نبود که تو را فرستادند به جنگ، نوجوان جوابی نداد. افسر با فریاد از مترجم خواست که سوالش را دوباره تکرار کند بلال با آرامش جواب داد که: تو، پشت جبهه بوده ای و نمی توانی قدرت امثال مرا درک کنی.بهتر است از سربازانت که در خط مقدمند بپرسی که امثال من چه کسانی هستند. تازه از قدیم گفته اند که فلفل نبین چه ریزه!! دست های مرا باز کن تا در مبارزه معلوم شود که چه کسی قدرتمند است البته به شرطی که که کسی مداخله نکند!!

افسر عراقی پایش را روی زخم بلال گذاشت و به شدت روی زخم او فشار داد نوجوان اصلا حرفی نمی زد و فقط زیر لب دعا می خواند و اشک از چشمانش سرازیر بود.

افسر عراقی با نیشخند گفت: فقط بلدی گریه کنی و حرف نمی زنی؟

نوجوان زمزمه کرد: الحمدالله الذی جعل احبائنا من العلماء و اعدائنا من الخبثاء

افسر عراقی از این حرف بلال حسابی از کوره در رفت و می خواست او را بزند ولی فرمانده عراقی پادرمیانی کرد که ولش کن بچه است.افسر عراقی با عصبانیت داد می زد که : بازبان خودم به من فحش می دهد! این ها همه خبیث و گستاخند اگر بچه این ها این است پس دیگر نمی شود با بزرگترهایشان حرف زد

نوجوانان مقاومت

نجف قلی جعفری

خاطرات کودکان و نوجوانان جنگ زده

داشتیم کوه ها را تماشا می کردیم، ناگهان دیدیم تانک ها ظاهر شدند و از کوه ها پایین آمدند. عده ای گفتنند: «از سر پل ذهاب برای کمک می آیند .این ها سربازی های مشهدی هستند.» ما فکر کردیم الان قصر شیرین را نجات می دهند . ناگهان متوجه شدیم جیپ های فرماندهی عراق جلوی آن ها می آیند...

.... همه، زن و مرد و پیر و جوان سراسیمه دست کودکان خردسال خود را گرفتند و اسروار به بیابان ها قدم گذاشتند. بچه ها گریه می کردند. بزرگ تر ها، آنان را تنگ در آغوش می فشردند..

...مسجد، محل استراحت پاسداران و سربازان بود.آذوقه بسیار کم بود. شهر در محاصره بود.خانه ها اکثرا ویران شده بودند. من به کمک خواهرهایم رفتم و مادر هم به زن های دیگر کمک می کرد. آب نبود. مردم آب گل الود رود کارون را می خوردند....

یا رب دل پاک و جان آگاهم ده

آه شب و گریه سحر گاهم ده

در راه خود اول زخودم بی خود کن

بی خود چو شدم به سوی خود راهم ده

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ شهریور ۹۱ ، ۱۴:۴۰
عمار
عکس حذف گردید...
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۱ ، ۰۰:۲۷
عمار