دل نوشته :: راه شهدا

راه شهدا

هیچ شنیده ای که مرغی اسیر،قفس را هم بر دارد وباخود ببرد؟
راه شهدا
بعضی ها ما را سرزنش می کنند که چرا دم از کربلا می زنید و از عاشورا ؛ آنها نمیدانند که برای ما کربلا بیش از آنکه یک شهر باشد یک افق است که آن را به تعداد شهدایمان فتح کرده ایم ، نه یک بار نه دو بار ... به تعداد شهدایمان
شهید علی آذرفر
پیوندها
وصیت‌نامه شهدا
آخرین نظرات
  • ۲ فروردين ۹۵، ۱۶:۲۷ - ابوالفضل نخعی
    +

۸ مطلب با موضوع «دل نوشته» ثبت شده است

افسران - لباس دین...

مدیر شرکت عوض شد، مدیری با ظاهر مذهبی که اداره رو هم ظاهرا مذهبی کرد، اداره ای که تا قبل از اون هیچکس توش نماز نمیخوند یعنی نماز جماعتی برگزار نمیشد ولی بعد از اون مدیر با آوردن یه روحانی برای نمازخانه اداره همه رو موظف به خوندن نماز کرد، تازه بعد نماز هم حدود نیم ساعت زیارت عاشورا بود، ارباب رجوع های بنده خدا هم معطل وای میستادن تا نماز و زیارت عاشورا تموم بشه.

چند وقت بعد پلیس اومد اداره و مدیر رو هم دستگیر کرد، بعدا گندش دراومد که اختلاس کرده بوده.

شاید از این دست داستانها زیاد باشه ولی چرا وقتی یه آدمی تو لباس دین یه غلطی میکنه ما نسبت به دین بدبین میشیم؟!

شاید لباس دین ظاهر موجهی میسازه برای بعضیها که راحت بتونن هر فسادی رو انجام بدن که یه آدم معمولی نمیتونه!!!

اما باید ما دین رو بیشتر بشناسیم و خوب متوجه بشیم که دین چی هست؟! به چه درد میخوره؟! چه لزومی داره دین داشته باشیم؟!

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ شهریور ۹۴ ، ۱۸:۲۸
عمار

·       آوینی کیست؟ آیا شهید شد؟ شهیدان که هستند؟ بازیگر بوده اند یا ستاره سینما؟ فیلم جدید چیست؟ آیا هنوز به بازار نیامده است؟ راستی آنتن ماهواره ما خراب است فردا سریال خارجی دارد. گفتم خوب اسرائیلیها حاج احمد متوسلیان و دوستانش را آزاد کردند؟ گفت من این فیلم را ندیده ام دیشب آن را نشان داد؟

·       علی مظلوم است، گفتم در نهروان چه کسی پیروز شد؟گفت نمی دانم شاید آث میلان    .

·       پوستر را می بینی؟ عکس آرنولد بود با سلاح پیشرفته زیر آن نوشته شده بود "اسلام دین خشونت است  "

·       گفتم قصه های قرآن را خوانده ای؟ گفت نه ولی بجایش چند رمان را از بر هستم. گفتم مشکل شرعی نداری؟ گفت چرا وضع اقتصاد خیلی بد است: اقساط پراید را اگر زیاد کنند بد نیست.

·       گفتم برای مظلومت حسین(ع) گریه کرده ای؟ گفت خنده بر هر درد بی درمان دوا است.

·       پرسید : راستی تو چرا صورتت را اصلاح نمی کنی؟ شخص دیگری می گذشت با تمسخر گفت: سلام ع ع ع  علیکم چکار می کنید؟ گفتم تبلیغ می کنم. گفت پس چرا در آگهی های بازرگانی تلویزیون تو را ندیدم؟ خوب شاید از رادیو صدایت را شنیده باشم.

·       گفتم ریش پرفسوری برای چه؟گفت: وحدت بین حوزه و دانشگاه، گفتم با خدا تماس داری؟ گفت شماره موبایلش را ندارم اگر تاجر معروفیه بده شاید به دردم خورد.

·       گفتم فاطمه را می شناسی؟ گفت نه ولی یک بوتیک در انقلاب است که نامش فاطیما است. گفتم می خواهم به ولی عصر(عج) برسم؟گفت از خیابان آزادی که رد شدی به تاکسیها بگو ولی عصر خودشان تو را می برند.

·       امروز دیگر صداها زیاد شده و صدای قرآن بگوش نمی رسد.خواننده بهتر می خواند. فضا ساکت بود و هیچ کس حرف نمی زد. گفت اینجا چه خبر است؟ اینها چرا ساکتند؟ اشاره به تابلو نمود: روی آن نوشته شده بود"برای شادی رفتگان یک دقیقه سکوت"

·       گفتم من از چه تبلیغ کنم؟ گفت: از کرم و ژله و صابون نمی دانم هر چه می خواهی.

·       گفتم غیرت ؟گفت: محو شد.  گفتم عفت؟ گفت:نابود شد.  گفتم جنگ؟ گفت: به خاطره ها پیوست

·       گفتم خداحافظ  گفت :بای

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ دی ۹۳ ، ۰۱:۲۰
عمار


http://www.jamejamonline.ir/Media/Image/1392/10/10/635241061351623560.jpg


چشم در تاثیر زیبایی از ابرو کمتر است

مستی ابروی یار از گیسوی او کمتر است

اصل زیبایی ست این که پلک در بالای چشم

شک کند در صحن از امثال جارو کمتر است

یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت

حس کند که از خودش هشتاد کیلو کمتر است

بارها در تنگ آغوش ضریحت دیده ام

فاصله بین من و روح من از مو کمتر است

با حساب دنیوی در این حرم سر خم نکن

چون بهای چار زانو از دو زانو کمتر است

بس که با نیت نخوردی زود باور می کنی

آب سقاخانه از یک مشت دارو کمتر است

از خودت بگذر به ترفندی که در این بارگاه

عارف بالله هم گاهی از آهو کمتر است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ شهریور ۹۳ ، ۲۲:۱۲
عمار

چند ساعتی بود که ارتباط با خط مقدم قطع شده بود...

حاج همت به من گفت: حالا هی نیرو از این طرف می فرستیم که برود و خبر بیاورد ولی هرکس رفته برنگشته!!!

یک سه راهی به نام سه راهی مرگ بود که هرکس می رفت محال بود بتواند از آن عبور کند.

حاج همت به مرتضی قربانی- فرمانده لشکر25 کربلا- گفت: یکی دو نفر را بفرستند خبر بیاورند تا ببینم اوضاع چه شکلی است.

قربانی گفت: من هیچکس را ندارم، هرکس را فرستادم رفت و برنگشت.

حاجی سری تکان داد و راه افتاد سمت جزیره؛ قبل از راه افتادن جمله ای گفت که هیچوقت یادم نمی رود:

"
مثل اینکه خدا ما را طلبیده"...


در حالی که به عقب برمی گشتم در سه راهی چشمم به پیکر شهیدی افتاد که سر در بدن نداشت و یک دست او نیز از بدن قطع شده بود.

چند روز قبل حاج عبادیان مسئول تدارکات لشکر یک دست لباس به حاج همت داده بود و ما از روی همان لباس توانستیم حاجی را شناسایی کنیم و پیکر مطهر ایشان را به تهران بفرستیم.

آری حاج همت همچون اربابش حسین علیه السلام بی سر به دیدار معبودش شتافت...

 


//bayanbox.ir/id/3236729414407302209?view


۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ اسفند ۹۲ ، ۰۱:۲۰
عمار


افسران - کربلا نرفته ها....آقا دعوتمون نکرد.....



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ دی ۹۲ ، ۱۶:۲۳
عمار

خدای مهربان من

در آغاز سال تحصیلی جدید، حجت‌الاسلام و المسلمین علیرضا پناهیان در جمع ورودی‌های جدید دانشگاه امام صادق(ع) و همچنین جمعی از ورودی‌های جدید حوزه‌های علمیه سخنرانی کرد.

 

خود فراموشی هایم را ببخش !!!


که می دانم

سراپا تقصیرم !!!

 


و چون می دانم !


از شرم چگونه بگوم ؟!


الهی العفو........

 

 

 

 

 

 


 

 

 

۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مرداد ۹۲ ، ۲۲:۱۶
عمار

برای شهید شیخ حسن شحاته و دیگر شهدای مظلوم فاجعه نیمه شعبان مصر.

 

آقا سلام
امسال هم جشن ولادتت را همچون سالها و قرنهای گذشته در نبود شما، با خیال راحت، با شادی، پایکوبی، شیرینی و شربت و بعضی جاها هم با چاشنی حرکات موزون (خیلی ببخشید، همان رقص خودمان) برگزار کردیم.

نیامدی آقا؟!
خیلی دیر کردی!
طلبکار نیستم آقا!
هزینه کردیم.
شیرینی ای که به مناسبت مولد شما به بالاترین قیمت می رسد، خریدیم و بین گرسنگان! پخش کردیم.
شربت را که نگو.
همه سال، کارخانه های ... و ... خیلی منتظرند. حتی بیشتر از خلق الله!
بله آقا. آنها از همه بیشتر منتظرند تا مولد شما برسد و همه آنچه را نام شربت بر آن نهاده اند، از انبارهای سال خویش خالی کرده و با رشد قیمت این روزها، هر روز بیشتر از دیروز، آب کنند.
و ما نیز آن قدر به قابلمه شربت آب بستیم و شکر، که فقط رنگ زردی – حتی کمرنگ تر از زردی رخسار خودمان – باقی ماند.
عیبی که ندارد آقا؟!
هر چه باشد نیتمان دادن شیرینی و شربت به مناسبت مولد شما بود!




آقا راستش را بخواهی، امسال جشن کمی کمرنگ تر از سال های قبل بود.
خب معلومه آقا. فشار اقتصادی.
آقاجان خودتان که بهتر از نمودار لحظه ای قیمت ها خبر دارید!
دلار ده درصد بالا برود، قیمتها سی درصد رشد می کنند. دلار 50 درصد هم پایین بیاید، قیمتها باز چند درصدی رشد می کنند. رشدی فزاینده تر از کودکان دربدر شیرخشک!
و ما شده ایم شیعیان دلاری!

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۲ ، ۰۰:۱۸
عمار



شب از نیمه گذشته است و نسیم خنکی که دارد از زیر پرده توری پنجره می خزد روی چشم های خسته ام، صدای مناجاتی را آورده با خودش، که حتم، از مسجد محل، بلند است. صدا، هوایی ام کرده است و یادم آورده است مناجات های سحرهای حرم امام رضا (ع) را و 

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۱ خرداد ۹۲ ، ۲۳:۳۷
عمار