.
این عکس روح روانمو آتیش میزنه...
خانواده شهید ابوتراب(علی شبیب) فرزند شهید رو گم می کنند
مدت طولانی دنبالش می
گردند
می بینند رفته سر مزار
بابا....کنار بابا دراز کشیده......
تنها پسر خانواده مؤمنی بود؛ مادرش بعد از کلی نذر و نیاز و توسل به امامزادههای ایلام، علی را از خداوند گرفت؛ آن هم در ماه مبارک رمضان و شب شهادت حضرت علی(ع). علی تنها برادر و نورچشمی ۵ خواهر بود تا اینکه در یازده سالگی رفت پی طلبگی و در ۱۵ سالگی به شهادت رسید؛ جالب اینجاست که پیکر شهید طلبه «علی مؤمنی» بعد از ۱۵ سال با توسل مادر علی به حضرت ابوالفضل(ع) به آغوش مادرش بازگشت.
«جعفر نظری» طی گفتوگویی نخستین طلبه شهید منطقه دهلران را روایت میکند...
در یکی از روزهایی که جبهه دار خوین بودیم، اوایل سال شصت را میگویم، قبل از اینکه عملیات ثامنالائمه (ع) را انجام دهیم، آقا مصطفی ردانیپور گفت: بیا برویم سری به آقا عبدالله بزنیم. آن زمان آقا عبدالله میثمی در یاسوج بودند. یک وانت برداشتیم و راهی شدیم.
بارالهــــا تو ببین این سوز ما
فاطمیــــه گشته در نـوروز ما
آمدم هیئت که تا خدمت کنم
بار دیگر با علـی(ع)، بیعت کنم
آمدم خدمت کنم، بر اهـل دل
تا نگــردم پیش مولایم، خجـل
گفتم امشب سفره ای برپا کنم
هفت سین عشق، در آن جا کنم
مادرم زهرا(س)، مرا یاری نمود
بهـر چیدن، با من همکاری نمود
گفت بگذار از بـرای سفــره ها
سیـن اول، سیـلـی آن بـی حیـا
دومین سین، سقط بود و محسنش
این غم عظماسـت، گشته قاتلش
سین سوم، سرخی مسمـار بـود
رنـگ خــون پهلــوی آن یار بود
گفت سین چهارمم کار در است
سینـه ی مجروح مسمـار در است
پنجمین سین، سوختن با دربها
ســوختــن بـا آتـش نامـــردها
سیـن شـشم، سختی درد و اَلَم
دیــدن حیـدر(ع) میان موج غـم
آخـرین سین از برای سفـره ام
آتشــی افروخــت در کاشـانـه ام
هفتمین سین، ساختن با درد بود
چـون مدینه آن زمان نامــرد بود
آمــدند بهــر عیـادت دیـوها
با چـه رویی؟؟ من نمیدانم خـدا!!