«ننه عصمت» حالا بیشتر از ۳۵ سال است که برای رزمندگان اسلام و سربازان وطن دستکش می بافد، او امسال به واسطه جشنواره عمار جوانها را به چالش بافتن شالگردن و دستکش برای مدافعان حرم دعوت کرد.
لهجه غلیظ و شیرین یزدی «ننه عصمت» با همان سلام اول خودش را نشان می دهد. ننه عصمت روی پتویی روی زمین نشسته است و به افتخار ورود ما دستکش جدیدی را با 5 میل بافتنی سرمی اندازد و در طول مصاحبه می بافد تا نشان دهد هنوز در 75 سالگی دست از این کار نکشیده است و همچنان باهمان اشتیاق برای رزمندگان اسلام کار می کند. امسال ننه تنها نیست و حالا همراهان جوان زیادی دارد که تا خبر چالش بافتن دستکش برای مدافعان حرم را در جشنواره عمار شنیده اند دست به کار شده اند و میل هایشان را این بار با ذوق بیشتری سرانداخته اند. این دستکش ها و شالگردن ها نه تنها دست و گردن بلکه می خواهد این بار دلشان را نیز گرم تر کند تا بدانند در پشت سنگرها، مثل همان سالهای جنگ تحمیلی، عده ای غصه یخ کردن دستهایشان را می خورند و برایشان دستکش می بافند تا محکم تر اسلحه هایشان را برای دفاع از حریم اهل بیت به دست بگیرند. به همین بهانه سراغ ننه عصمت سردمدار این حرکت مردمی رفتیم تا این مادر خوش ذوق را بیشتر بشناسیم. این مصاحبه را با لهجه شیرین یزدی بخوانید.
در آن روزهایی که جنگ بود و صدای مهیب خمپاره و ترکش و زمین و خاکش بوی باروت میداد، مردانی از سرزمین عشق حماسهای بهیاد ماندنی را خلق کردند که تا به امروز هیچ دشمنی حتی جرات نگاه کردن گوشه چشمی به حالت بد به این خاک را نداشته باشند.
فاتحان آن روزها و حماسهسازان عرصهای که دشمن بعثی سرپا مجهز به میدان نبرد آمده بود، مردانی بودند که آزادانه برای دفاع از آرمانها، ارزشها و خاک خود عاشقانه جنگیدند.
بدون شک حماسه عملیاتهای مختلف رزمندگان سپاه اسلام هیچگاه از ذهنها پاک نخواهد شد و عملیات بزرگ و موفقیت آمیز کربلای 5 یکی از حماسههای بزرگی است که فرزندان این سرزمین برای همیشه در سینه و برگ برگ تاریخ به ثبت رساندند.
کارمان شده لینک کردن عکس شهدا وتیتر زدن برای آن!
راستی شهدا از ما می خواهند که مدام عکسشان را به هم نشان دهیم؟مگر عکس شهدا دردی هم دوا می کند؟
شاعری می گفت :
نامشان تنها بر کوچه های بن بست و حقیر مانده است...
چه اهانت بی شرمانه ای...
آن ها دل هایشان را به نام خدا کردند و ما...
نه جناب شاعر!
کدام کوچه بن بست و حقیر؟!
بزرگراه هایمان به نام شهدا است!
-ببین!گوش کن بذار بگم! همت و ولش کن! برو از حکیم بیا...
-وای وای! همت که اعصاب نمیذاره برا آدم! لامصب همش ترافیکه...
-ته خرازی می رسی به همت، باکری رو که رد کردی، از تو چمران بنداز بیا بالا...
حرفم را پس گرفتم!
شهدا واقعا شرمنده ایم که از اسم خاص به اسم مکان تبدیل شده اید!
با شما باید راه بهشت را پیدا کرد نه راه خیابان های شهر را...
راستش را بخواهید نام شمارا بر خیابان ها گذاشتیم تا فراموشتان نکنیم،ولی از شما چه پنهان ما خودمان راهم به یاد نمی آوریم چه برسد به شما!
نشانه اش هم اینکه اینقدر برای خودمان یوزر های مختلف ساختیم ودرپس چهره ها و نام های مختلف مخفی شدیم،که صفحه نفاق مجازی پرونده آخرتمان، سیاه سیاه است...
شهدا شرمنده ایم که برخی با عکس های شما مشغول جمع کردن مثبت برای پروفایلشان هستند...
شهدا شرمنده ایم که حتی به اندازه یک خط، از شیوه زندگی تان را بلد نیستیم...
شهدا شرمنده ایم که می دانیم کدام یک از اعمال مان مارا شرمنده شما می کند و خود را اصلاح نمی کنیم...
شهدا شرمنده ایم که همیشه شرمنده ایم...
شما را به سرورتان اباعبدالله قسم،کمک کنید تا شرمنده تان نباشیم
افکارما نیازمند یاری دستان شماست...
#شهدا
#سبک_زندگی_اسلامی
#نفاق
بخدا قسم نعمت وجود رهبری همچون امام عزیز را اگر تمام ایرانیان و تابعین اسلام چه شیعه و چه سنی در راه شکرش قطعه قطعه بشوند نخواهند توانست که شکر نعمت تمام این وجود مبارک را بگذارند.
امروز کار تجلیل از شهدا و حفظ یاد گرامى این عزیزان یک فریضه است. بعضىها میخواهند این را به فراموشى بسپرند؛ همان کسانى که با معارف انقلاب و آرزوهاى انقلاب و اهداف انقلاب میانهى خوبى ندارند، با حفظ یاد شهیدان هم سرِ سازگارى ندارند و دوست نمیدارند. لکن مردم ما شهدا را دوست میدارند؛ بهخاطر اینکه شهداى ما ایثار کردند؛ از حیات خودشان، از آسایش خودشان گذشتند؛ رفتند در میدانهاى نبرد و جان خودشان را تقدیم کردند. این چیز کوچکى نیست؛ این خیلى بزرگ است.
حضرت امام خامنه ای دامت برکاته
۱۳۹۴/۰۲/۱۴
پنجم خرداد ماه سالروز شهادت مردی است از جنس لالههای آسمانی. در گرامیداشت سی و دومین سالگرد شهادت سردار شهید “عبدالرضا حسینی بای” و عروج ملکوتیش، زندگی سراسر عزت و افتخارش را مرور میکنیم:
سید عبدالرضا
حسینی بای فرزند سید یدالله در اسفند ماه ۱۳۴۱ در شهر آزادشهر به دنیا آمد.
پس از دوران کودکی برای کسب علم و دانش به دبستان راه یافت و تحصیلات خود
را در مقطع ابتدایی، راهنمایی و متوسطه به اتمام رساند. او در خانوادهای
متمکن و خیر پرورش یافت. در سنین نوجوانی با انقلاب آشنا شد و بعد از
پیروزی انقلاب اسلامی در واحد بسیج ثبت نام کرد. زمانی که عضو بسیج بود به
امور زراعت نیز اشتغال داشت. یکسال بعد از عضویتش در بسیج به عضویت سپاه
پذیرفته شد.
دوستانش از او به عنوان فردی شجاع، مهربان و صبور یاد
میکنند. بعد از اتمام تحصیلاتش تصمیم گرفت به دفاع از مرزهای دینی و میهنی
بپردازد. در یکی از عملیاتها که به هنگام شب انجام شد، وی موفق به اسارت
گرفتن یک افسر عراقی شد. کیفیت دستگیری افسر عراقی این گونه بود که افسر
عراقی برای کسب اخبار و اطلاعات به خطوط ایرانیها نزدیک شده بود که به
اسارت درآمد. وقتی هوا روشن شد به افسر عراقی گفته شد “تو را این نوجوان
دستگیر کرده است؟” افسر عراقی با دو دست بر سر خودش زد و ناباورانه به او
نگاه کرد.
سید عبدالرضا حسینی بای ورزشکار رشته رزمی بود و اوقات
فراغتش را به ورزش اختصاص میداد. ارتباط او با سپاه و میادین جنگ همچنان
ادامه داشت تا اینکه در خرداد ماه سال ۱۳۶۱ در عملیات بیت المقدس و
آزادسازی خرمشهر با سمت فرماندهی گردان به درجه رفیع شهادت نائل شد.